کلمه جو
صفحه اصلی

رکل

فرهنگ فارسی

بپای زدن اسب را تا بدود به یک پای زدن بیک پای لگد زدن

لغت نامه دهخدا

رکل . [ رَ ] (ع اِ) گندنا، و خوردن آن بعد از غذامانع ترش شدن طعام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درلهجه ٔ عبدالقیس گندنا را گویند. (از اقرب الموارد).گندنا و کراث . (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود.


رکل. [ رَ ] ( ع اِ ) گندنا، و خوردن آن بعد از غذامانع ترش شدن طعام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درلهجه عبدالقیس گندنا را گویند. ( از اقرب الموارد ).گندنا و کراث. ( ناظم الاطباء ). رجوع به گندنا شود.

رکل. [ رَ ] ( ع مص ) بپای زدن اسب راتا بدود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || به یک پای زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || به یک پای لگد زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لگد زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لگد زدن. ( یادداشت مؤلف ). پای فراکسی زدن. ( المصادر زوزنی ).

رکل . [ رَ ] (ع مص ) بپای زدن اسب راتا بدود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || به یک پای زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به یک پای لگد زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لگد زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لگد زدن . (یادداشت مؤلف ). پای فراکسی زدن . (المصادر زوزنی ).



کلمات دیگر: