کلمه جو
صفحه اصلی

دقوع

لغت نامه دهخدا

دقوع. [ دَ ] ( ع ص ) بعیر دقوع الیدین ؛ شتر که هر دو دست را بر زمین میاندازد و میکاود و برمی انگیزد دقعاء و خاک را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دقوع. [ دُ ] ( ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن. ( ازذیل اقرب الموارد از لسان ). دقع [ دَ / دَ ق َ ].

دقوع . [ دَ ] (ع ص ) بعیر دقوع الیدین ؛ شتر که هر دو دست را بر زمین میاندازد و میکاود و برمی انگیزد دقعاء و خاک را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دقوع . [ دُ ] (ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن . (ازذیل اقرب الموارد از لسان ). دقع [ دَ / دَ ق َ ] .



کلمات دیگر: