کلمه جو
صفحه اصلی

رکوح

لغت نامه دهخدا

رکوح . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رُکح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به رکح شود.


رکوح. [ رُ ] ( ع مص ) میل کردن بسوی کسی و یار گردیدن و آرام گرفتن به وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رکون. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به رکون شود.

رکوح. [ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ رُکح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رکح شود.

رکوح . [ رُ ] (ع مص ) میل کردن بسوی کسی و یار گردیدن و آرام گرفتن به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رکون . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رکون شود.



کلمات دیگر: