( مصدر ) ۱- فرا پیش آوردن از جای اصلی بنزدیک خود آوردن مقابل پس نهادن : آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب . ( وحشی ) ۳- برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن : ای پای بست عمر . تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. ( سعدی ) ۳- برابر چشم نهادن نصب العین ساختن : چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا( قدم ) پیش نهادن . اقدام کردن مقدم شدن : قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری . ( سعدی )
پیش نهادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیش نهادن. [ ن َ / ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) مقابل پس نهادن. جلو گذاردن. فرا پیش آوردن. از آنجا که بود فراتر آوردن. حرکت دادن بسوی مقابل :
چو برداشت خسرو پی از جای خویش
نهاد آن زمان زاد فرخ به پیش.
الا بکرم پیش نهد لطف تو گامی.
که گر با زمانی ز دد کمتری.
بشد مرد دانا به آرام خویش
یکی تخت و پرگار بنهادپیش.
همه پایه هاچون سر گاومیش.
ساز شراب پیش نهاده رده رده.
به خوانهای زرین نهادند پیش.
که چشمت فرو دوزد از عیب خویش.
ای پای بست عمر تو بر رهگذار سیل
چندین امل چه پیش نهی ، مرگ از قفا.
- پا پیش نهادن ؛ اقدام کردن. مقدم شدن.
چو برداشت خسرو پی از جای خویش
نهاد آن زمان زاد فرخ به پیش.
فردوسی.
آنجا که تویی رفتن ما سود نداردالا بکرم پیش نهد لطف تو گامی.
سعدی.
قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر با زمانی ز دد کمتری.
سعدی.
|| مقابل و برابر قرار دادن.پیش روی گذاردن : بشد مرد دانا به آرام خویش
یکی تخت و پرگار بنهادپیش.
فردوسی.
یکی تخت زرین نهادندپیش همه پایه هاچون سر گاومیش.
فردوسی.
زیبا نهاده مجلس و زیبا نهاده جای ساز شراب پیش نهاده رده رده.
شاکر بخاری.
اباهای الوان ز صد گونه بیش به خوانهای زرین نهادند پیش.
اسدی.
منه عیب خلق ای فرومایه پیش که چشمت فرو دوزد از عیب خویش.
سعدی.
|| برابر چیزی گذاردن منع عبور را. گذاردن برابر چیزی چون سدی و مانعی : ای پای بست عمر تو بر رهگذار سیل
چندین امل چه پیش نهی ، مرگ از قفا.
سعدی.
|| نصب العین ساختن. برابر چشم نهادن. بر آن رفتن : چون پادشاهی بر کسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیربن بابک پیش نهاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 88 ).- پا پیش نهادن ؛ اقدام کردن. مقدم شدن.
کلمات دیگر: