آنکه رای موافق ندارد ناسازگار
خلاف رای
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خلاف رای. [ خ ِ / خ َ ] ( ص مرکب ) آنکه رای موافق ندارد. ناسازگار. ناموافق. بیراه :
می خواند سرود بیوفایان
بر نوفل و آن خلاف رایان.
می خواند سرود بیوفایان
بر نوفل و آن خلاف رایان.
نظامی.
کلمات دیگر: