کلمه جو
صفحه اصلی

تسدیه

لغت نامه دهخدا

( تسدیة ) تسدیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) پود در دادن چیزی را. ( زوزنی ). بافتن جامه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || نیکویی نمودن به سوی کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). || گرفتن معروف را نزد خود، اعمال نیک را پیشه ساختن : سدّی معروفاً؛ اتخذه عنده. ( از المنجد ). و رجوع به تسدی شود.

تسدیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) پود در دادن چیزی را. (زوزنی ). بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نیکویی نمودن به سوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || گرفتن معروف را نزد خود، اعمال نیک را پیشه ساختن : سدّی معروفاً؛ اتخذه عنده . (از المنجد). و رجوع به تسدی شود.



کلمات دیگر: