( مصدر ) بپاکی یاد کردن خدای را. ۲- سبحان الله گفتن .
تسبیح کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تسبیح کردن. [ ت َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) خدا را به پاکی یاد کردن. صلات و ذکرو تحمید و تقدیس کردن خدا. تنزیه کردن :
تسبیح می کنندش پیوسته
در زیر این کبود و تنک چادر.
سزد گر عیسی اندر بیت معمور
کند تسبیح از این ابیات غرا.
تسبیح می کنندش پیوسته
در زیر این کبود و تنک چادر.
ناصرخسرو.
و ماهی چهل شبانه روز دهن بر هم ننهاد تا نفس یونس را نگیرد و با یونس تسبیح میکرد، از آن تسبیح که پیشتر از آن میکرد. ( قصص الانبیاء ص 135 ).سزد گر عیسی اندر بیت معمور
کند تسبیح از این ابیات غرا.
خاقانی.
و رجوع به تسبیح شود.کلمات دیگر: