dramatics, ecstasy, edge, fire, flush, glow, vigor, vigour
تب و تاب
فارسی به انگلیسی
glow
فارسی به عربی
حماسة، لهب
حماسة
مترادف و متضاد
شوق، تب و تاب، غیرت، حرارت، گرمی، خونگرمی
تب و تاب، تابش، الو، شعله، شورعشق
فرهنگ فارسی
تف و تاب تاب و تب رنج و سوز سوز و گداز .
فرهنگ معین
(تَ بُ ) (اِمر. ) سوز و گداز، هیجان .
لغت نامه دهخدا
تب و تاب. [ ت َ ب ُ ] ( ترکیب عطفی ، از اتباع ) تف و تاب. تاب و تب. رنج و سوز. سوز و گداز. رجوع به تاب و تب ، و تف شود.
پیشنهاد کاربران
شور و هیجان
شوق و اشتیاق
استرس
کلمات دیگر: