to cram, to jam, to thust
چپانیدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ختم
مترادف و متضاد
باطل کردن، چپانیدن، معاف کردن، اجازه عبور دادن، مجانا فرستادن، مهر زدن
چپانیدن، چپاندن، باشتاب یاد گرفتن، خودرا برای امتحان اماده کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( چپانید چپاند خواهد چپانید بچپان چپاننده چپانیده ) چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن تپاندن .
فرهنگ معین
(چَ دَ ) (مص م . ) چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن .
لغت نامه دهخدا
چپانیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) تپاندن. تپانیدن. چپاندن. ( فرهنگ نظام ). افشردن. فشاردن. منضغط کردن و سخت کردن. ( ناظم الاطباء ). فروکردن. چیزی را بزور و فشار در جایی یا سوراخی داخل کردن. و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپاندن شود.
کلمات دیگر: