مترادف تامل کردن : ( تأمل کردن ) تانی کردن، تأخیرکردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن | تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن
تامل کردن
مترادف تامل کردن : ( تأمل کردن ) تانی کردن، تأخیرکردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن | تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرف اندیشی کردن، غور کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اعکس , تردد
مترادف و متضاد
مردد بودن، تامل کردن، درنگ کردن، پابپا کردن، با لکنت گفتن، بی میل بودن
تامل کردن، رم کردن، کار سرم بندی کردن
بر گرداندن، تامل کردن، فکر کردن، معکوس کردن، منعکس کردن، بازتابیدن، بازتاب دادن یا یافتن
تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن
اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرفاندیشی کردن، غور کردن
۱. تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن
۲. اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرفاندیشی کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- نیک نگریستن اندیشیدن . ۲- درنگ کردن .
فرهنگ معین
( تأمل کردن ) ( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) درنگ کردن .
لغت نامه دهخدا
تأمل کردن. [ ت َ ءَم ْ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیک نگریستن ، اندیشیدن : نسخت نامه و هر دو مشافهه بر این جمله بود و بسیار فایده از تأمل کردن این بجای آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217 ). در این باب لختی تأمل کردند تا آخرین جمله گفتند که فرمانبرداریم بدان چه خواجه فرماید. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 359 ). و هرچند که در ثمرات عفت تأمل بیش کردم رغبت من در اکتساب آن زیادت گشت. ( کلیله و دمنه ). دمنه... چون از چشم شیر غایب گشت ، شیر تأملی کرد. ( کلیله و دمنه ). یک شب تأمل ایام گذشته می کردم... ( گلستان ).
تأمل در آئینه دل کنی
صفایی بتدریج حاصل کنی.
تا تأمل کردمی در منظر زیبای تو.
تأمل در آئینه دل کنی
صفایی بتدریج حاصل کنی.
( بوستان ).
کاشکی صد چشم از این بیخواب تر بودی مراتا تأمل کردمی در منظر زیبای تو.
سعدی.
رجوع به تأمل و سایر ترکیبات آن شود.پیشنهاد کاربران
صبر کردن
درنگ کردن
درنگ کردن
صبر کردن
حوصله
حوصله
صبر کردن
به نظر بهتره
به نظر بهتره
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) .
دگر باره چو شیرین دیده برکرد
در آن تمثال روحانی نظر کرد.
نظامی.
دگر باره چو شیرین دیده برکرد
در آن تمثال روحانی نظر کرد.
نظامی.
صبر کردن
کلمات دیگر: