کلمه جو
صفحه اصلی

تام


مترادف تام : تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته

متضاد تام : غیرتام، ناقص

فارسی به انگلیسی

complete, full, absolute, integral, plenary, total

complete, full


absolute, integral, plenary, total


فارسی به عربی

مجموع

مترادف و متضاد

total (صفت)
مطلق، کامل، مجموع، کل، کلی، تام

تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته ≠ غیرتام، ناقص


فرهنگ فارسی

تمام، کامل
( صفت ) چیزی که اجزای آن کامل باشد تمام کامل .
دوگانه تار و پود بافتن جامه را . یا روشی آوردن اسب بعد روشی .

← تغییر آستانۀ موقت


فرهنگ معین

(مّ ) [ ع . ] (ص . ) تمام ، کامل .

لغت نامه دهخدا

تام . [ م م ] (ع ص ) چیزی که اجزاء آن کامل باشد. تمام . درست . ضد ناقص . (از اقرب الموارد) . و رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات و برهان و فرهنگ جهانگیری و آنندراج و انجمن آرا و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود :
ناتام در این جایت آوریدند
تا روزی از اینجا برون شوی تام .

ناصرخسرو.


گشته بدو تام نام احمد و حیدر
بارخدای جهان تمام تمامان .

ناصرخسرو.


ز ده دشمن کمندش خام تر بود
ز نه قبضه خدنگش تام تر بود.

نظامی .


- مه تام و ماه تام ؛ کنایه از بدر است :
برآمد سیه چشم گلرخ ببام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام .

فردوسی .


انگشت نمای خلق بودم
مانند هلال از آن مه تام .

سعدی .


- || ماهی که ایام آن سی روز باشد. (اقرب الموارد).
- اسم تام ؛ در اصطلاح نحو اسم مبهمی را نامند که به یکی از چهار چیز تمام شود: تنوین . نون تثنیه . نون شبیه به نون جمع و اضافه . مثال تنوین مانند «رطل » در این جمله : عندی رطل زیتاً. مثال نون تثنیه مانند «منوان » در این جمله : عندی منوان سمناً. مثال نون شبیه به نون جمع مانند «عشرون » در این جمله : عندی عشرون درهما. و مثال اضافه مانند «قدر راحة» در این جمله : مافی السماء قدر راحة سحابا. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187).
- فعل تام ؛ مقابل فعل ناقص ، فعلی که فاعل گیرد، مقابل فعل ناقص که دارای اسم و خبر است . || نزد شعرا بیتی است که نیمه ٔ آن نیمه ٔ دایره را استیفا کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187). بیتی باشد که اجزاء صدر آن بر اصل دایره باشد اگرچه بعضی ازاحیف که بحشو تعلق دارد به عروض آن راه یافته باشد. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 48). || در اصطلاح محاسبان عددی است که مجموع اجزاء آن مساوی با آن عدد باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187). اجزاء عدد را چون جمعکنند اگر مثل او باشد آن را تام و عدد تام خوانند همچو شش که اجزای او را که نصف و ثلث و سدس بود چون جمع کنند مثل او باشد و اگر زیادت باشد آن را عدد زائد خوانند همچو دوازده که اجزاء او نصف است و ثلث و ربع و سدس و این مجموع پانزده است و اگر کمتر باشد عدد ناقص است همچو چهار که نصف و ربع اجزای اویند از او کمتر باشد. (نفایس الفنون ، علم حساب ). رجوع به التفهیم بیرونی چ جلال همایی ص 37 و رجوع به عدد شود. || در نزد حکما کلمه ٔ تام اطلاق بر کامل شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187). رجوع به کامل شود.

تام . (ص ) بمعنی بسیار کم و بغایت اندک . (از برهان ). و رجوع به انجمن آرا و آنندراج و شرفنامه ٔ منیری و فرهنگ جهانگیری و ناظم الاطباءشود. بمعنی اندک بزبان طوس لیکن مشهور سوتام است . (فرهنگ رشیدی ). و آنرا سوتام نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). || ناتوان و ضعیف . (ناظم الاطباء).


تام. ( ص ) بمعنی بسیار کم و بغایت اندک. ( از برهان ). و رجوع به انجمن آرا و آنندراج و شرفنامه منیری و فرهنگ جهانگیری و ناظم الاطباءشود. بمعنی اندک بزبان طوس لیکن مشهور سوتام است. ( فرهنگ رشیدی ). و آنرا سوتام نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). || ناتوان و ضعیف. ( ناظم الاطباء ).

تام. [ م م ] ( ع ص ) چیزی که اجزاء آن کامل باشد. تمام. درست. ضد ناقص. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات و برهان و فرهنگ جهانگیری و آنندراج و انجمن آرا و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود :
ناتام در این جایت آوریدند
تا روزی از اینجا برون شوی تام.
ناصرخسرو.
گشته بدو تام نام احمد و حیدر
بارخدای جهان تمام تمامان.
ناصرخسرو.
ز ده دشمن کمندش خام تر بود
ز نه قبضه خدنگش تام تر بود.
نظامی.
- مه تام و ماه تام ؛ کنایه از بدر است :
برآمد سیه چشم گلرخ ببام
چو سرو سهی بر سرش ماه تام.
فردوسی.
انگشت نمای خلق بودم
مانند هلال از آن مه تام.
سعدی.
- || ماهی که ایام آن سی روز باشد. ( اقرب الموارد ).
- اسم تام ؛ در اصطلاح نحو اسم مبهمی را نامند که به یکی از چهار چیز تمام شود: تنوین. نون تثنیه. نون شبیه به نون جمع و اضافه. مثال تنوین مانند «رطل » در این جمله : عندی رطل زیتاً. مثال نون تثنیه مانند «منوان » در این جمله : عندی منوان سمناً. مثال نون شبیه به نون جمع مانند «عشرون » در این جمله : عندی عشرون درهما. و مثال اضافه مانند «قدر راحة» در این جمله : مافی السماء قدر راحة سحابا. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187 ).
- فعل تام ؛ مقابل فعل ناقص ، فعلی که فاعل گیرد، مقابل فعل ناقص که دارای اسم و خبر است. || نزد شعرا بیتی است که نیمه آن نیمه دایره را استیفا کند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187 ). بیتی باشد که اجزاء صدر آن بر اصل دایره باشد اگرچه بعضی ازاحیف که بحشو تعلق دارد به عروض آن راه یافته باشد. ( از المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 48 ). || در اصطلاح محاسبان عددی است که مجموع اجزاء آن مساوی با آن عدد باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187 ). اجزاء عدد را چون جمعکنند اگر مثل او باشد آن را تام و عدد تام خوانند همچو شش که اجزای او را که نصف و ثلث و سدس بود چون جمع کنند مثل او باشد و اگر زیادت باشد آن را عدد زائد خوانند همچو دوازده که اجزاء او نصف است و ثلث و ربع و سدس و این مجموع پانزده است و اگر کمتر باشد عدد ناقص است همچو چهار که نصف و ربع اجزای اویند از او کمتر باشد. ( نفایس الفنون ، علم حساب ). رجوع به التفهیم بیرونی چ جلال همایی ص 37 و رجوع به عدد شود. || در نزد حکما کلمه تام اطلاق بر کامل شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 187 ). رجوع به کامل شود.

فرهنگ عمید

تمام، کامل.

دانشنامه عمومی

تام (به آلمانی: Tamm) یک شهر کوچک در آلمان است که در ناحیهٔ لودویگزوبورگ واقع شده است.
فهرست شهرهای آلمان
تام ۱۲٬۱۱۲ نفر جمعیت دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{TTS} [شنوایی شناسی] ← تغییر آستانۀ موقت

گویش مازنی

/taam/ مزه

مزه


پیشنهاد کاربران

جمله ای که کامل باشد و مقصود خویش را تمام و کمال به مخاطب رسانده باشد.

دشمن تام = جری

معنای تام به معنای کامل وتمام و کمال است ما نام دخترمون را که 4 ماه پیش بدنیا آمده رو تامارا گذاشتیم که یک نام دخترانه کهن و البته بین المللی است و دربیشتر کشورها طبق تحقیقات ما استفاده میشه. در سازمان ثبت احوال با اینکه ثبت شده بود ولی معنای دقیقی براش وجود نداره.
وما در تلاشیم تا معنای ایرانی هم برای این نام زیبا و برازنده بتوانیم ثبت کنیم.
تامارا متشکل از تام ( تمام و کامل ) و آرا ( آراینده و زیبنده و آراسته ) بمعنای تمام آراسته منسوب به دختر همه چیز تمام و کاملترین.
خوشحال میشم نظرات دوستان رو در این مورد بدانم.

در پهلوی ، t�m* به معنای complete تمام ثبت شده است. و در تام الختیار هم تام و هم اختیار هر دو آریایی هستند

Fully authorized

تمام - زیبا


طعم و مزه در زبان ملکی گالی بشکرد

طعم در زبان ملکی گالی بشکرد


کلمات دیگر: