lash, flagellate, flog, horsewhip, scourge, whip
تازیانه زدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اجلد , سریة , سوط , سوطی , لعقة
مترادف و متضاد
تنبیه کردن، شلاق زدن، تازیانه زدن، انتقاد سخت کردن
شلاق زدن، تازیانه زدن
زخم زبان زدن، تازیانه زدن
زخم زبان زدن، تازیانه زدن
راه راه کردن، تازیانه زدن، خط خطی کردن
مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن، لیسیدن، زبان زدن
شلاق زدن، تازیانه زدن، تاژک دار شدن
تنبیه کردن، تازیانه زدن
تازیانه زدن
تازیانه زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر )کسی را با تازیانه سیاست کردن با شاق زدن .
لغت نامه دهخدا
تازیانه زدن. [ ن َ / ن ِ زَ دَ ]( مص مرکب ) کسی را با تازیانه سیاست کردن و تنبیه نمودن. ( ناظم الاطباء ) : دیده بود که امیر محمود با معدل داد که وی عامل هرات بود و به ابوسعید خاص... چه سیاست ها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست وپای بریدن و شکنجه ها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124 ).
کلمات دیگر: