oily
چرب و نرم
فارسی به انگلیسی
oily
honeyed, glib, sleek
luscious, waxen
مترادف و متضاد
براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم
پر حرف، سلیس، روان، چرب و نرم
چرب، روغنی، چرب و نرم، مداهنه امیز
فرهنگ فارسی
غذای چرب و نرم طعام و خوراک پخته . یا کنایه از غذای مطبوع و لذیذ .
لغت نامه دهخدا
چرب و نرم. [ چ َ ب ُ ن َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) غذای چرب و نرم ؛ طعام و خوراک پرروغن و پخته. || کنایه از غذای مطبوع و لذیذ. خوراک خوردنی و دوست داشتنی. غذائی باب طبع. طعام لذیذ و گوارا :
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم
گاهی به بحر رومی و گاهی به کوه غور.
- سخن چرب و نرم ؛ گفتاری نرم و دلنشین و رام کننده.
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم
گاهی به بحر رومی و گاهی به کوه غور.
ناصرخسرو.
- زبان چرب و نرم ؛ زبانی که سخن مطبوع و دلپذیر گوید. متملق و چاپلوس. رجوع به چرب و نرمی شود.- سخن چرب و نرم ؛ گفتاری نرم و دلنشین و رام کننده.
پیشنهاد کاربران
حسابی، چشمگیر، فراوان
دستمزدِ چرب و نرم
شغل چرب و نرم ( آب و نان دار )
طعمه چرب و نرم
دستمزدِ چرب و نرم
شغل چرب و نرم ( آب و نان دار )
طعمه چرب و نرم
کلمات دیگر: