کلمه جو
صفحه اصلی

تاسیسات

فارسی به انگلیسی

installation, installations

installations


installation


فارسی به عربی

ترکیب

مترادف و متضاد

installation (اسم)
نصب، تاسیسات

فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) جمع تاسیس

لغت نامه دهخدا

تأسیسات. [ ت َءْ ] ( ع اِ ) ج ِ تأسیس رجوع به تأسیس شود. در تداول فارسی امروز، بنگاه ها و ساختمانها و مانند اینها. و رجوع به تأسیس شود. || تأسیسات قمر؛ در نزد منجمان بر مراکز بحران اطلاق شود و عبارت است از رسیدن قمر بدرجات معین از فلک البروج. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل تأسیس و مرکز شود.

پیشنهاد کاربران

زیرساختها

یعنی در معنای امروزه : سیگار کشیدن

زیر ساختها و به گونه ای دیگر . مبنا

شرکت برودتی وحرادتی

ساختارها

واژه ی �تاسیسات�، آرش هایی گوناگون دارد؛ بجای این واژه به آرش ویژه ی �ساختمان ها� می توان واژه ی پارسی �ساختارها� را با آرشی گسترده تر بکار برد.

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_49. html


تاسیسات


کلمات دیگر: