کلمه جو
صفحه اصلی

جانشین کردن

فارسی به انگلیسی

replace, double, substitute, supplant

فارسی به عربی

بدیل , تبادل

مترادف و متضاد

substitute (فعل)
تعویض کردن، جابجا کردن، جانشین کردن

swap (فعل)
عوض کردن، بیرون کردن، مبادله کردن، جانشین کردن

fill in (فعل)
شرح دادن، پر کردن، جانشین کردن

فرهنگ فارسی

قائم مقام کردن

لغت نامه دهخدا

جانشین کردن. [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قائم مقام کردن. بدل کردن.


کلمات دیگر: