جدا شده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
مجزا، جدا شده، تک
جدا شده
جدا شده، قسمتی، جانبه، منقسم به قسمت های جدا جدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- منفصل گشته سوا شده . ۲- دور شده . ۳- ممتاز گشته .
لغت نامه دهخدا
جداشده. [ ج ُ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منفصل و گسیخته. و بازشده. ( ناظم الاطباء ). قطعشده. دورمانده.
واژه نامه بختیاریکا
کُت بُر؛ سر بار کن
پیشنهاد کاربران
متبانیع
منفک
کلمات دیگر: