کلمه جو
صفحه اصلی

جای مهر

فارسی به عربی

انطباع

مترادف و متضاد

impression (اسم)
تاثیر، اثر، گمان، خیال، احساس، عقیده، ادراک، چاپ، خاطر، خاطره، نشان گذاری، جای مهر

فرهنگ فارسی

کیسه مهر خاتم

لغت نامه دهخدا

جای مهر. [ ی ِ م ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیسه کوچکی که مهر ( خاتم ) در آن نهند. کیسه کوچکی که مهر سجده در آن نهند. || پینه ای که بر پیشانی عباد از کثرت سجده پیدا شود. || جایی از صف جماعت که مهر در آن نهند بعلامت اینکه قبلا کسی این مکان را متصرف شده و هنگام نماز خواهد آمد. || مجازاً، موضوعی بهانه مانند برای طرح مجادله و نزاع : جای مهری برای خود گذاشته. رجوع به جای مهر گذاشتن شود.


کلمات دیگر: