زانیات. ( ع ص ،اِ ) ج ِ زانیة ( مؤنث زانی ). رجوع به زانی ، زانیة و زناة شود. || مجازاً ستارگان :
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم.
از این دیر دارالزنا میگریزم.
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم.
خاقانی.
بسی زانیاتند دار فلک رااز این دیر دارالزنا میگریزم.
خاقانی.
و رجوع به زانی و دارالزنا شود.