راست کردار درست کردار
راست فعل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
راست فعل.[ ف ِ ] ( ص مرکب ) راست کردار. درست کردار :
روز دانش زوال یافت که بخت
بمن راست فعل کژ نگرست.
روز دانش زوال یافت که بخت
بمن راست فعل کژ نگرست.
خاقانی.
و نیز رجوع به راستکار شود.کلمات دیگر: