مقابل کجروی . راه راست و مستقیم رفتن .
راست روی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
راست روی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) مقابل کجروی. راه راست و مستقیم رفتن :
تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل
تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ.
تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل
تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ.
سوزنی.
و رجوع به راست رفتن و راست رو ( راسترو ) شود.کلمات دیگر: