امر مخوف چیزی که از آن ترسیده شود .
ذعر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ذعر. [ ذُ ع َ ] (ع ص ) امر مخوف . چیزی که از آن ترسیده شود.
ذعر. [ ذَ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تخویف . تهدید. بیم دادن .
ذعر. [ ذَ ع َ ] (ع اِمص ) سرگشتگی . تحیّر.
ذعر. [ ذَ ] ( ع مص ) ترسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). تخویف. تهدید. بیم دادن.
ذعر. [ ذَ ع َ ] ( ع اِمص ) سرگشتگی. تحیّر.
ذعر. [ذُ ] ( ع اِ ) ترس. خوف. بیم. خشیت. رعب. رهب. فزع. فرق. هراس. دهشت. وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مؤلف ص 155 ).
ذعر. [ ذُ ع َ ] ( ع ص ) امر مخوف. چیزی که از آن ترسیده شود.
ذعر. [ ذَ ع َ ] ( ع اِمص ) سرگشتگی. تحیّر.
ذعر. [ذُ ] ( ع اِ ) ترس. خوف. بیم. خشیت. رعب. رهب. فزع. فرق. هراس. دهشت. وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مؤلف ص 155 ).
ذعر. [ ذُ ع َ ] ( ع ص ) امر مخوف. چیزی که از آن ترسیده شود.
ذعر. [ذُ ] (ع اِ) ترس . خوف . بیم . خشیت . رعب . رهب . فزع . فرق . هراس . دهشت . وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 155).
کلمات دیگر: