کلمه جو
صفحه اصلی

ذفری

لغت نامه دهخدا

ذفری. [ ذِ را ] ( ع اِ ) پس سر و گردن. یا پس گوش شتر که خوی کند یا عام است. آنجا که زیر گوش بدانجارسد از گردن. ( مهذب الاسماء ). پس گردن اشتر. ( مهذب الاسماء ). || بناگوش. ( دهار ). زیر گوش. ج ، ذِفرَیات ، ذُفاری ̍. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:بکسر ذال بعضی گویند آنجا که گوش بوی رسید از گردن.و در خلاص گفته که : ذِفریان هر دو کنار گوش است. و علاّمه تفتازانی گوید که ذفری بیخ گوش است. و موضعی که عرق کند در پس گوش. کذا فی بحر الجواهر. و در صراح آمده است : هذه ذفری بدون تنوین ، چه الف آن برای تأنیث است. و برخی از علماء عربیت این کلمه را در حال نکره بودن منون خوانند و یجعل الفها للالحاق بدرهم.

ذفری. [ ذُ را ] ( ع اِ ) اسم عربی سداب بری است و هرچه کریه الرائحة باشد و صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از سداب بری است و بوی بد دارد و گل وی زرد و خوشرنگ بود و چون ورق آن را بکوبند [ و آب آن ] بیاشامند جهت درد اندرون و تب ربع و درد جگر سودمند بود.

ذفری . [ ذِ را ] (ع اِ) پس سر و گردن . یا پس گوش شتر که خوی کند یا عام است . آنجا که زیر گوش بدانجارسد از گردن . (مهذب الاسماء). پس گردن اشتر. (مهذب الاسماء). || بناگوش . (دهار). زیر گوش . ج ، ذِفرَیات ، ذُفاری ̍. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:بکسر ذال بعضی گویند آنجا که گوش بوی رسید از گردن .و در خلاص گفته که : ذِفریان هر دو کنار گوش است . و علاّمه ٔ تفتازانی گوید که ذفری بیخ گوش است . و موضعی که عرق کند در پس گوش . کذا فی بحر الجواهر. و در صراح آمده است : هذه ذفری بدون تنوین ، چه الف آن برای تأنیث است . و برخی از علماء عربیت این کلمه را در حال نکره بودن منون خوانند و یجعل الفها للالحاق بدرهم .


ذفری . [ ذُ را ] (ع اِ) اسم عربی سداب بری است و هرچه کریه الرائحة باشد و صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از سداب بری است و بوی بد دارد و گل وی زرد و خوشرنگ بود و چون ورق آن را بکوبند [ و آب آن ] بیاشامند جهت درد اندرون و تب ربع و درد جگر سودمند بود.



کلمات دیگر: