کلمه جو
صفحه اصلی

ذرمله

لغت نامه دهخدا

( ذرملة ) ذرملة. [ ذَ م َ ل َ ] ( ع مص ) ریخ زدن. سلح. || نان خاکسترآلود از تنور بیرون کردن تا زود پیش مهمان نهند.

ذرملة. [ ذَ م َ ل َ ] (ع مص ) ریخ زدن . سلح . || نان خاکسترآلود از تنور بیرون کردن تا زود پیش مهمان نهند.



کلمات دیگر: