کلمه جو
صفحه اصلی

ذربان

لغت نامه دهخدا

ذربان. [ ذَ ] ( اِخ ) موضعی است در شعر.

ذربان. ( اِخ ) ابن عتیق بن تمیم الکاتب ، مکنی به ابی القاسم. حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است. معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6.

ذربان . (اِخ ) ابن عتیق بن تمیم الکاتب ، مکنی به ابی القاسم . حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است . معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6.


ذربان . [ ذَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر.



کلمات دیگر: