کلمه جو
صفحه اصلی

مضاد

عربی به فارسی

مخالف , مغاير , ناسازگار , مضر , روبرو , معکوس , مقابل , خلا ف


فرهنگ فارسی

ماخوذ از تازی حریف

لغت نامه دهخدا

مضاد. [ م ُ ضادد ] ( ع ص ) مخالف. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). کل مضاد مخالف است ، ولی کل مخالف مضاد نیست. ( از اقرب الموارد ). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مضادة و مضادت و ضد شود.

مضاد. [ م ُ ضادد / م ُ ] ( از ع ، ص )حریف. خصم و دشمن. معارض و مخالف. ( ناظم الاطباء ).

مضاد. [ م ُ ضادد ] (ع ص ) مخالف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است ، ولی کل مخالف مضاد نیست . (از اقرب الموارد). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف . (ناظم الاطباء). و رجوع به مضادة و مضادت و ضد شود.


مضاد. [ م ُ ضادد / م ُ ] (از ع ، ص )حریف . خصم و دشمن . معارض و مخالف . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: