بکار بستن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن
فرهنگ فارسی
عمل کردن : نصیحت او را بکار بست .
لغت نامه دهخدا
بکار بستن. [ ب ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) عمل کردن : نصیحت او را بکار بست. و رجوع به کار بستن شود.
پیشنهاد کاربران
برابر پارسی ( اعمال کردن، اجرا کردن ) ، ( بکار بستن ) می باشد. همچنین است: بکارگرفتن
استعمال، استفاده:بکارگیری، کاربست
استعمال، استفاده:بکارگیری، کاربست
To do
مبذول داشتن
کلمات دیگر: