دمیده. پا جوش نخل .
دمید
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دمید. [ دَ ] ( ن مف مرخم ) دمیده. || ( اِ ) پاجوش نخل ، یعنی بچه که از بن خرمابن روید و آن را جدا کرده به جای دیگر غرس کنند، و این چنین بچه بارور است برخلاف نهالی که از تخم روید. ( یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
نفس کشید
هوا را بیرون دادن
در ارتباط با واژه های دیگر نظیر دمیدن خورشید معنای طلوع کردن می دهد
وزید
وزید - سرزد - رویید و. . .
نفس کشیدن
دَمید:درخشید، طلوع کرد
دَمیدن:طلوع کردن و سر زدن خورشید، ماه یا ستارگان
دَمیدن:طلوع کردن و سر زدن خورشید، ماه یا ستارگان
درخشید
نفس کشیدن یا درخشیدن
تنفس کرد
کلمات دیگر: