التزامی
فارسی به انگلیسی
[gram.] potential
فارسی به عربی
ضمنی
مترادف و متضاد
مطلق، مجازی، بی شرط، ضمنی، التزامی، اشاره شده، تلویحا فهمانده شده
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به التزام . یا مضارع التزامی. یا وجه التزامی . آنست که کار را بطریق شک و دو دلی و آرزو و خواهش و مانند آن بیان کند و چون پیرو جمل. دیگر است آنرا ( وجه مطیعی ) نیز گویند : میخواهم بروم شاید بنویسم گمان میکنم برادرم رفته باشد .
لغت نامه دهخدا
التزامی. [ اِ ت ِ] ( ص نسبی ) منسوب به التزام. رجوع به التزام شود.
پیشنهاد کاربران
دلالت لفظ بر خارج از معنای اصلی
فهماندنی
شایدی و بایدی
کلمات دیگر: