downpipe, rain - (water) pipe, [mil.] hopper, feeder
میزاب
فارسی به انگلیسی
urethra
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آب راهه آب گذر ۲ - ناودان جمع : مازیب موازیب میازیب .
دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
میزاب . (اِخ ) دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند، واقع در 27هزارگزی شمال مرند با 176 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
میزاب . (اِ مرکب )آبریز و ناودان و آب گذر و آبراهه . (ناظم الاطباء). ناودان . ج ، مآزیب . (مهذب الاسماء). ناودان . این کلمه بی شک فارسی فراموش شده است . از میز (مخفف میزنده یا ماده ٔ مضارع میزیدن ) و آب ، و آن در عربی اصلی ندارد و گاهی مزراب گفتن عرب دلیل دیگری است که از عرب نیست .و مزراب در واقع مصحف آن است ، این کلمه فارسی است که به زبان عربی رفته و عرب آن را به صورت مئزاب حفظ کرده ولی در فارسی ناودان جای آن را گرفته است . (از یادداشت مؤلف ). ناودان . کلمه ای فارسی است معرب به همزه و دون همزه . ج ، مآزیب و میازیب به ترک الهمزة. (منتهی الارب ). ناودان که راه بدر رو آب بام باشد و این معرب است . (غیاث ) (از آنندراج ). به قول جوالیقی و فیروزآبادی و جوهری و سیوطی فارسی است و صاحب تاج العروس می گوید: معناه بل الماء. ج ، مآزیب . (یادداشت مؤلف ). ناودان . (دهار) (مهذب الاسماء). || نام قسمتی از قرع و انبیق . (یادداشت مؤلف ). لوله ای که مقطر به واسطه ٔ آن به قابله جاری شود. (از مفاتیح ).
میزاب. ( اِخ ) دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند، واقع در 27هزارگزی شمال مرند با 176 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
به تعبیر بهتر
***آبشار رحمت***
***شافی آلام***
a - radjaie@araku. ac. ir