کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالطیب

فرهنگ فارسی

یکی از علمای حدیث

لغت نامه دهخدا

ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) هارون بن محمد. از او داودبن رشید روایت کند.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) علی بن عیسی بن حمزةبن وهاس . رجوع به علی ... شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) عبدالواحدبن علی لغوی . وفات او بسنه ٔ 350 هَ . ق . او راست : مراتب النحاة. صاحب کشف الظنون در موضع دیگر نام ابوطیب با وصف لغوی آورده و وفات او را به سال 338 هَ . ق . گفته و کتابی به نام طبقات النحاة بدو نسبت کرده است . و ظاهراً این دو کتاب یکی و این دو نام از یک کس است .


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) وشاء. محمدبن احمدبن اسحاق الاعزالی الوشاء. رجوع به وشاء... شود.


ابوالطیب. [اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) ابن شهاب ابراهیم بن محمدبن شهاب. رجوع به ابن شهاب ابوالطیب ابراهیم... شود.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) احمدبن الحسین المتنبّی الکوفی. رجوع به ابوالطیب متنبّی... شود.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) احمدبن محمد. رجوع به ابن ابی الوفاء شرف الدین... شود.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ]( اِخ ) حمدون بن حمزه حنفی. رجوع به حمدون... شود.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) سهل بن سلیمان صعلوکی. یکی از علمای حدیث. آنگاه که بلاد ماوراءالنهر در تصرف ایلک خان درآمد سلطان محمود غزنوی ابوالطیب صعلوکی را با تبرکات هندوستان به ایلک خان فرستاد تا یکی از مخدرات خان را برای سلطان خطبه کند و ابوالطیب بدیار ترکستان شد و ایلک در تعظیم و تبجیل او چیزی فرونگذاشت و خطبه مواصلت در اوزگند بخواندند و خان سرپوشیده خویش بصحابت او بخدمت محمود فرستاد. رجوع به ص 332 حبیب السیر ج 1 شود.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ] ( اِخ ) سهل بن محمّد صعلوکی. رجوع به سهل... شود.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) ضبّی. محمّدبن المفضل بن سلمةبن عاصم البغدادی. فقیه شافعی. او در فقه شاگرد ابن سریج بود و صاحب تألیفات عدیده است. وی بجوانی در سال 380 هَ. ق. درگذشت.

ابوالطیب. [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] ( اِخ ) طاهربن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا رزیق بن اسعد رادویه یا اسعدبن راذان. ملقب به ذی الیمینین. اولین کس از طاهریان نخستین سلسله ایرانی که پس از غلبه عرب در ایران صاحب استقلال شدند. طاهر پس از آنکه در چندین معرکه جیش امین را درهم شکست و امین بقتل رسید و مأمون را بر سریر خلافت متمکن ساخت ،205 هَ. ق. از دست مأمون بحکومت خراسان منصوب گشت و به مرو کرسی خراسان شد و بعد از یکسال و شش ماه در سنه 207 هَ. ق. به روز جمعه بیست و پنجم جمادی الاخر با داعیه استقلال نام خلیفه از خطبه بیفکند و فردای آنروز درگذشت و گویند مأمون از پیش تفرس این امر در طاهر کرده و شربت دار یا خوالیگر طاهر را بمواعید بر آن داشته بود که هر آن روز که طاهر سر از طاعت پیچد وی را مسموم سازد. پس ازاو پسر طاهر طلحه جای پدر گرفت. و خلف طلحه عبداﷲ وجانشین عبداﷲ، طاهر گردید و آخرین آنان محمد بود که به سال 259 هَ. ق. مغلوب یعقوب بن لیث شد و سلطنت طاهریان در خراسان پس از پنجاه وچهار سال منقرض گشت.

ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) احمدبن الحسین المتنبّی الکوفی . رجوع به ابوالطیب متنبّی ... شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) احمدبن محمد. رجوع به ابن ابی الوفاء شرف الدین ... شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) سهل بن سلیمان صعلوکی . یکی از علمای حدیث . آنگاه که بلاد ماوراءالنهر در تصرف ایلک خان درآمد سلطان محمود غزنوی ابوالطیب صعلوکی را با تبرکات هندوستان به ایلک خان فرستاد تا یکی از مخدرات خان را برای سلطان خطبه کند و ابوالطیب بدیار ترکستان شد و ایلک در تعظیم و تبجیل او چیزی فرونگذاشت و خطبه ٔ مواصلت در اوزگند بخواندند و خان سرپوشیده ٔ خویش بصحابت او بخدمت محمود فرستاد. رجوع به ص 332 حبیب السیر ج 1 شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ضبّی . محمّدبن المفضل بن سلمةبن عاصم البغدادی . فقیه شافعی . او در فقه شاگرد ابن سریج بود و صاحب تألیفات عدیده است . وی بجوانی در سال 380 هَ . ق . درگذشت .


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) طاهربن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا رزیق بن اسعد رادویه یا اسعدبن راذان . ملقب به ذی الیمینین . اولین کس از طاهریان نخستین سلسله ٔ ایرانی که پس از غلبه ٔ عرب در ایران صاحب استقلال شدند. طاهر پس از آنکه در چندین معرکه جیش امین را درهم شکست و امین بقتل رسید و مأمون را بر سریر خلافت متمکن ساخت ،205 هَ . ق . از دست مأمون بحکومت خراسان منصوب گشت و به مرو کرسی خراسان شد و بعد از یکسال و شش ماه در سنه 207 هَ . ق . به روز جمعه ٔ بیست و پنجم جمادی الاخر با داعیه ٔ استقلال نام خلیفه از خطبه بیفکند و فردای آنروز درگذشت و گویند مأمون از پیش تفرس این امر در طاهر کرده و شربت دار یا خوالیگر طاهر را بمواعید بر آن داشته بود که هر آن روز که طاهر سر از طاعت پیچد وی را مسموم سازد. پس ازاو پسر طاهر طلحه جای پدر گرفت . و خلف طلحه عبداﷲ وجانشین عبداﷲ، طاهر گردید و آخرین آنان محمد بود که به سال 259 هَ . ق . مغلوب یعقوب بن لیث شد و سلطنت طاهریان در خراسان پس از پنجاه وچهار سال منقرض گشت .


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) طاهربن عبداﷲبن طاهربن عمر الطبری الاَّملی . فقیه شافعی مولد او به سال 348 هَ . ق . بشهر آمل طبرستان است . در آمل تلمیذ ابوعلی زجاجی صاحب بن القاص بود و از آنجا در طلب علم سفر کرد و در گرگان نزد ابن گج و ابی سعد اسماعیلی علوم مختلف آموخت و به نیشابور رفت و چهارسال نزد علی ابوالحسن ماسرجسی به تکمیل دانش فقه پرداخت و در بغداد بدرس ابوحامد اسفراینی حاضر آمد و از ابی احمد غطریفی و دارقطنی و معافی بن زکریا و جز آنان حدیث شنید و علم را با تقوی توأم ساخت و پس از ابی عبداﷲ الصیمری تولیت قضاء کرخ بدو دادند و رسول صلوات اﷲ علیه بخواب او را فقیه خواند و او همیشه از این خطاب مسرور بود و ابواسحاق شیرازی از شاگردان اوست . و صاحب صفةالصفوه قطعه ای از اشعار او را که از علم و تقوای او حکایت کند آورده است . و قطعه ٔ دیگری نیز ابن خلکان در وفیات نقل کرده . و ابن جوزی گوید بخط شیخ ابی الوفأبن عقیل خواندم که : قاضی ابوطیب آنگاه که سال او بصد رسیده بود از عرشه سمیریه که نوعی کشتی است بشط فروجست و بعض حضار او را گفتند یا سیّدنا این مکن چه اندام ترا سستی آرد و گاه باشد که رودگانی فتق پیدا کند قاضی گفت ای مرد ما اندامها از معاصی خدای گوش داشتیم او تعالی نیز اندامهای ما گوش دارد. ابوالحسن محمدبن احمدبن عبداﷲ الفامی گوید: آملی در چهارده سالگی که خود هنوز به تعلّم مشغول بود آغاز تدریس فقه کرد و تا روز مرگ یک روز از تدریس غفلت نکرد. خطیب گوید: وفات قاضی روز شنبه ٔ بیستم ربیعالاول سال 450 هَ . ق . بود و فردای آن روز جسد وی در مقبره ٔ باب حرب بخاک سپردند و در جامع منصوربر وی نماز گذاردند و امام نماز ابوالحسین المهتدی بود. و در این وقت یکصدو دو سال داشت و خللی در عقل او راه نیافته بود چنانکه تا گاه وفات فتوی می نوشت وقضا می راند. او راست شرح مختصر مزنی و شرح فروع ابوبکر حداد و در اصول و مذهب و خلاف و جدال او را تألیفات بسیار است . رجوع به طاهربن عبداﷲ طبری ... شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ )الفرخان . از وزرای آل بویه . رجوع به فرخان ... شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ](اِخ ) حمدون بن حمزه ٔ حنفی . رجوع به حمدون ... شود.


ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ] (اِخ ) سهل بن محمّد صعلوکی . رجوع به سهل ... شود.


ابوالطیب . [اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن شهاب ابراهیم بن محمدبن شهاب . رجوع به ابن شهاب ابوالطیب ابراهیم ... شود.


ابوالطیب .[ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) مصعبی . محمدبن حاتم از وزراء و شعرای سامانیان و صاحب دیوان رسالت و ممدوح رودکی است . ثعالبی گوید: کان فی جمیع ادوات المعاشرة و المنادمة و آلات الریاسة و الوزارة علی ما هو معروف مشهور و کانت یده فی الکتابة ضرةالبرق و قلمه فلکی الجری و خطه حدیقةالحدق و بلاغته مستملاة من عطارد و شعره باللسانین نتایج الفضل و ثمارالعقل و لما غلب علی الامیر السعید نصربن احمد بکثرة محاسنه و وفور مناقبه و وزر له مع اختصاصه بمنادمته لم تطل به الایام حتی اصابته عین الکمال و ادرکته آفةالوزارة فسقی الارض من دمه . و صاحب معجم البلدان در شرح شهر بست در ترجمه ٔ ابوحاتم محمدبن حیان بن معد بستی معروف به ابی حاتم سجستانی متوفی 354 هَ . ق . گوید: وی کتابی در امر قرمطیان کرد ابوطیب مصعبی را و بوطیب در صلت قضاء سمرقند وبقولی عمل سیستان بوی داد و از اشعار فارسی اوست :
جهانا همانا فسوسی و بازی
که بر کس نپائی و با کس نسازی
چو ماه از نمودن ، چو هور از شنودن (کذا)
بگاه ربودن چو شاهین و بازی
چو زهر از چشیدن ، چو چنگ از شنیدن (؟)
چو باد از وزیدن ، چو الماس گازی
چو عود قماری و چون مشک تبت
چو عنبر سرشته یمان و حجازی
بظاهر یکی بیت پرنقش آزر
بباطن چو خوک پلید وگرازی
یکی را نعیمی یکی را جحیمی
یکی را نشیبی یکی را فرازی
یکی بوستانی براکنده نعمت
بر این سخت بسته بر آن نیک بازی
همه آزمایش همه پر نمایش
همه پر درآیش چو گرگ طرازی (؟)
هم از تست شهمات شطرنج بازان
تو را مهره زاده بشطرنج بازی (؟)
چرا زیرکانند بس تنگ روزی
چرا ابلهان راست بس بی نیازی
چرا عمر طاوس و دراج کوته
چرا مار و کرکس زید در درازی
صدواندساله یکی مرد غرچه
چرا شصت وسه زیست آن مرد تازی
اگر نه همه کار تو باژگونه
چرا آنکه ناکستر او را نوازی
جهانا همانا از این بی نیازی
گنهکار مائیم و تو جای آزی (؟).
و از اشعار عربی اوست :
اختلس حظک فی دنیا ک من ایدی الدهور
واغتنم یوما ترجیه بلهو و سرور
واصنعالعرف الی کل کفور و شکور
لک َ ما تَصْنعُو الکفران ُ یُزرْی بالکفور.
و در مذمت شباب گوید:
لم اقل للشباب فی کنف -
اﷲ و فی ستره ، غداة استقلا
زائر زارنا مقیم الی ان
سودالصحف بالذنوب و ولّی .
و در وصف غلامی تاتار الکن گوید:
بابی من لسانه اعجمی
و اری حسنه فصیح الکلام .
و در عتاب دوستی که نامه دیر فرستاده گوید:
غبت فلم یأتنی رسول
و لم تقل عَلّه علیل
هیهات لو کنت لی خلیلا
فعلت ما یفعل الخلیل .
و نیز گوید:
الیوم یوم بکور

علی نظام سرور


و یوم عزف قیان

مثل التماثیل حور


و لاتکاد جیاد تروی بغیر صفیر.
و صاحب لباب الالباب (چ برون ج 2 ص 7) گوید: رودکی در مدح وزیر ابوالطیب الطاهر المصعبی گفته است :
مرا جود او تازه دارد همی
مگر جودش ابر است و من کشت زار
مگر یکسو افکن ، که خود همچنین
بیندیش و دیده و خرد برگمار.

رودکی .


و ظاهراً صاحب لباب در نام ابوطیب اشتباه کرده چه نام مصعبی محمّدبن حاتم است نه طاهر و مصعبی دیگر معاصر رودکی در کتب دست رس نیافتیم .واﷲ اعلم . و رجوع به ص 101 و 102 تاریخ بیهقی چ ادیب شود.


کلمات دیگر: