کلمه جو
صفحه اصلی

باعقوبی

لغت نامه دهخدا

باعقوبی . [ ع َ ] (اِخ ) ابوهشام الباعقوبی از رواة است و از عبداﷲبن داود خُریَبی روایت کند. (از معجم البلدان و الانساب سمعانی ورق 60).


باعقوبی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به باعقوبا که قریه ای است در سمت بالای نهروان . (از الانساب سمعانی ).


باعقوبی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به باعقوبا که قریه ای است در سمت بالای نهروان. ( از الانساب سمعانی ).

باعقوبی. [ ع َ ] ( اِخ ) ابوهشام الباعقوبی از رواة است و از عبداﷲبن داود خُریَبی روایت کند. ( از معجم البلدان و الانساب سمعانی ورق 60 ).


کلمات دیگر: