<div class="boxBd">پس کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن : <br>راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک <br>تا من بکام دل برسیدم بدین مکان.<div class="au">فرخی.</div> || کنار زدن. یکسو کردن.<br>- پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره .<br>- پس کردن لحاف از رو.<br>- پس کردن مردم را برای پیش رفتن .</div>

پس کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن : راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک تا من بکام دل برسیدم بدین مکان. فرخی. || کنار زدن. یکسو کردن. - پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره . - پس کردن لحاف از رو. - پس کردن مردم را برای پیش رفتن .

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">( مصدر )۱- پیمودن طی کردن بعقب گذاردن. ۲- کنار زدن یکسو کردن .</div>

( مصدر )۱- پیمودن طی کردن بعقب گذاردن. ۲- کنار زدن یکسو کردن .

فرهنگ فارسی

<p>جلو زدن:غلبه کردن در مسابقه یا نبرد پس کردن کسی:جلو زدن از کسی در دویدن:غلبه برکسی در مسابقه یا نبرد</p>

جلو زدن:غلبه کردن در مسابقه یا نبرد پس کردن کسی:جلو زدن از کسی در دویدن:غلبه برکسی در مسابقه یا نبرد

پس کردن

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا

دانشنامه عمومی