کلمه جو
صفحه اصلی

جرواتکنی

لغت نامه دهخدا

جرواتکنی. [ ج َ ت ِ ک َ ] ( ص نسبی ) این کلمه منسوب است به جرواتکن که از قرای سجستان است و گروهی نامی بدانجا منسوبند. ( از معجم البلدان ) ( از لباب الانساب ).

جرواتکنی. [ ج َ ت ِ ک َ ] ( اِخ ) منصوربن محمدبن احمد سجستانی مکنی به ابوسعد. از روات بود و از ابوالحسن علی بن بسرلیثی حافظ سجزی استماع حدیث کرد. ( از معجم البلدان ) ( از لباب الانساب ).

جرواتکنی . [ ج َ ت ِ ک َ ] (اِخ ) منصوربن محمدبن احمد سجستانی مکنی به ابوسعد. از روات بود و از ابوالحسن علی بن بسرلیثی حافظ سجزی استماع حدیث کرد. (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ).


جرواتکنی . [ ج َ ت ِ ک َ ] (ص نسبی ) این کلمه منسوب است به جرواتکن که از قرای سجستان است و گروهی نامی بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ).



کلمات دیگر: