کلمه جو
صفحه اصلی

جرلان

لغت نامه دهخدا

جرلان . [ ] (اِخ ) از مزارع محال زنجان رود است گرمسیر است و پانزده خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 221).


جرلان. [ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: بعقیده بعضی از جغرافی نگاران زیارتگاه معتبری است در خراسان. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 221 ).

جرلان. [ ] ( اِخ ) از مزارع محال زنجان رود است گرمسیر است و پانزده خانوار سکنه دارد. ( مرآت البلدان ج 4 ص 221 ).

جرلان . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: بعقیده ٔ بعضی از جغرافی نگاران زیارتگاه معتبری است در خراسان . (از مرآت البلدان ج 4 ص 221).



کلمات دیگر: