کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالشوک

فرهنگ فارسی

از امرای کرد حلوان

لغت نامه دهخدا

ابوالشوک. [ اَ بُش ْ ش َ ] ( اِخ ) حسام الدوله ،فارس بن ابی الفتح. از امرای کرد حلوان. او پس از وفات پدر در 401 هَ. ق. امارت یافت. و با امراء اطراف خاصه برادر خویش مهلهل جنگها پیوست و به سال 437 هَ. ق. مغلوب اینال سلجوقی گردید و بیشتر متصرفات وی به تسخیر او درآمد و ناچار با برادر خویش صلح کرد لکن در همان سال درگذشت. و اکراد تابع مهلهل گردیدند.

ابوالشوک. [ اَ بُش ْ ش َ ] ( اِخ ) نام طائفه ای از کردان ظاهراً منسوب به ابوالشوک حسام الدوله و این طائفه را بنوعناز نیز نامند.

ابوالشوک . [ اَ بُش ْ ش َ ] (اِخ ) نام طائفه ای از کردان ظاهراً منسوب به ابوالشوک حسام الدوله و این طائفه را بنوعناز نیز نامند.


ابوالشوک . [ اَ بُش ْ ش َ ] (اِخ ) حسام الدوله ،فارس بن ابی الفتح . از امرای کرد حلوان . او پس از وفات پدر در 401 هَ . ق . امارت یافت . و با امراء اطراف خاصه برادر خویش مهلهل جنگها پیوست و به سال 437 هَ . ق . مغلوب اینال سلجوقی گردید و بیشتر متصرفات وی به تسخیر او درآمد و ناچار با برادر خویش صلح کرد لکن در همان سال درگذشت . و اکراد تابع مهلهل گردیدند.



کلمات دیگر: