عمل تجسس . خبر جستن و خب خواستن و خبر پرسیدن .
تجسس گری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تجسس گری. [ ت َ ج َس ْ س ُ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل تجسس. خبر جستن و خبر خواستن و خبر پرسیدن :
تجسس گری شرط این کوی نیست
درین پرده جز خامشی روی نیست.
تجسس گری شرط این کوی نیست
درین پرده جز خامشی روی نیست.
نظامی.
رجوع به تجسس و تجسس کردن شود.کلمات دیگر: