کلمه جو
صفحه اصلی

جرموز

لغت نامه دهخدا

جرموز. [ ج ُ ] ( ع اِ ) حوضچه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حوض خرد. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( از آنندراج ) حوضی. که در بیابان نباشد یا باغی که دیوارهای بلند دارد. ( از اقرب الموارد ). || حوض دوجانب برآورده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || چاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خانه کوچک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خانه خرد. ( آنندراج )( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || گرگ بچه نر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، جرامیز. || و نیز جرامیز به معنی اعضا و همه تمام است. رجوع به جرامیز شود.

جرموز. [ ج َ ] ( اِخ ) بنو جرموز. نام بطنی است که ایشان را جرامیز گویند. ( آنندراج ). نام بطنی از تازیان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ):
قل للمهلب ان نابتک نائبة
فادع الاشاقروا نهض بالجرامیز.
( از اقرب الموارد ).

جرموز. [ ج ُ ] ( اِخ ) پدر عمرو است. و همین عمرو قاتل زبیربن عوام تمیمی است. ( از منتهی الارب ) ( از لباب الانساب ).

جرموز. [ ] ( اِخ ) هیجمی از اصحاب است. پسر وی و دیگران از او روایت دارند. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

جرموز. [ ] (اِخ ) هیجمی از اصحاب است . پسر وی و دیگران از او روایت دارند. (از قاموس الاعلام ترکی ).


جرموز. [ ج َ ] (اِخ ) بنو جرموز. نام بطنی است که ایشان را جرامیز گویند. (آنندراج ). نام بطنی از تازیان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد):
قل للمهلب ان نابتک نائبة
فادع الاشاقروا نهض بالجرامیز.

(از اقرب الموارد).



جرموز. [ ج ُ ] (اِخ ) پدر عمرو است . و همین عمرو قاتل زبیربن عوام تمیمی است . (از منتهی الارب ) (از لباب الانساب ).


جرموز. [ ج ُ ] (ع اِ) حوضچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حوض خرد. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از آنندراج ) حوضی . که در بیابان نباشد یا باغی که دیوارهای بلند دارد. (از اقرب الموارد). || حوض دوجانب برآورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خانه ٔ کوچک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ خرد. (آنندراج )(از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || گرگ بچه ٔ نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، جرامیز. || و نیز جرامیز به معنی اعضا و همه تمام است . رجوع به جرامیز شود.



کلمات دیگر: