کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالصقر

لغت نامه دهخدا

ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] ( اِخ ) احمدبن فضل بن شبابه ساسی دویر. رجوع به احمد... شود.

ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن بلبل کاتب. او به عربی شعر نیز می گفته و مقّل است. ( ابن الندیم ). وی مردی کریم و متجمّل بود و وزارت معتمد خلیفه عباسی داشت و صاحب سیف و قلم گشت و او را وزیر شکور گفتندی و ابن رومی و بحتری ویرا مدح گفتند و این بیت از قصیده ابن رومی است :
کم من اب قد علابابن له شرفا
کما علا برسول اﷲ عدنان.
و معتضد بروزگار خویش او را محبوس کرد و اموال وی بستد و بکشت.

ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ] ( اِخ ) قبیصی. عالمی ریاضی است. شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است. رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمه اقلیدس ص 64 شود.

ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] ( اِخ ) الکلابی. یکی از فصحای عرب است. ( ابن الندیم ).

ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) احمدبن فضل بن شبابه ساسی دویر. رجوع به احمد... شود.


ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) اسماعیل بن بلبل کاتب . او به عربی شعر نیز می گفته و مقّل است . (ابن الندیم ). وی مردی کریم و متجمّل بود و وزارت معتمد خلیفه ٔ عباسی داشت و صاحب سیف و قلم گشت و او را وزیر شکور گفتندی و ابن رومی و بحتری ویرا مدح گفتند و این بیت از قصیده ٔ ابن رومی است :
کم من اب قد علابابن له شرفا
کما علا برسول اﷲ عدنان .
و معتضد بروزگار خویش او را محبوس کرد و اموال وی بستد و بکشت .


ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) الکلابی . یکی از فصحای عرب است . (ابن الندیم ).


ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ] (اِخ ) قبیصی . عالمی ریاضی است . شاگرد علی بن احمد العمرانی الموصلی و معاصر ابن الندیم صاحب الفهرست است و مجسطی تدریس میکرده است . رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی ترجمه ٔ اقلیدس ص 64 شود.



کلمات دیگر: