کلمه جو
صفحه اصلی

جرمیهنی

لغت نامه دهخدا

جرمیهنی. [ ج ُ هََ ]( ص نسبی ) منسوب است به جرمیهن که از قرای مرو است. ( از لباب الانساب ). و رجوع به ماده فوق و زیر شود.

جرمیهنی. [ ج ُ هََ ] ( اِخ ) ابراهیم بن خالدبن نصر مکنی به ابواسحاق. در عصر خود امام دنیا بود و از عارم بن فضل استماع حدیث کرد و یحیی بن ماسویه از او روایت دارد. و بسال 250 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب شود.

جرمیهنی. [ ج ُ هََ ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن جرمیهنی مکنی به ابوعاصم. وی فقیهی فاضل و اصول دان بارعی بود. فقه رانزد موفق بن عبدالکریم هروی فراگرفت و حدیث استماع کرد. ( از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب شود.

جرمیهنی . [ ج ُ هََ ] (اِخ ) ابراهیم بن خالدبن نصر مکنی به ابواسحاق . در عصر خود امام دنیا بود و از عارم بن فضل استماع حدیث کرد و یحیی بن ماسویه از او روایت دارد. و بسال 250 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب شود.


جرمیهنی . [ ج ُ هََ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن جرمیهنی مکنی به ابوعاصم . وی فقیهی فاضل و اصول دان بارعی بود. فقه رانزد موفق بن عبدالکریم هروی فراگرفت و حدیث استماع کرد. (از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب شود.


جرمیهنی . [ ج ُ هََ ](ص نسبی ) منسوب است به جرمیهن که از قرای مرو است . (از لباب الانساب ). و رجوع به ماده ٔ فوق و زیر شود.



کلمات دیگر: