to turn black
سیاه شدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
سیاه شدن، سیاه کردن
سیاه شدن
سیاه شدن، لک کردن
سیاه شدن
سیاه شدن
سیاه شدن
سیاه شدن
سیاه شدن، خراب شدن
فرهنگ فارسی
تاریک شدن اسوداد
لغت نامه دهخدا
سیاه شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تاریک شدن. اسوداد :
بریده گشت پس آنگاه ششصدوسی سال
سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر.
از مردم سیاه درون اجتناب کن.
که فرغول برنتابد آن روز
که بر تخته بر سیاه شود نام.
بریده گشت پس آنگاه ششصدوسی سال
سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر.
ناصرخسرو.
زآن پیشتر که جامه جانت شود سیاه از مردم سیاه درون اجتناب کن.
صائب.
|| محو شدن. سترده شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : که فرغول برنتابد آن روز
که بر تخته بر سیاه شود نام.
رودکی ( از لغت فرس اسدی ص 316 ).
پیشنهاد کاربران
سیاه شدن : نا امید شدن ، دربیت زیر اشاره است به گرفتاری شبها در دست غولان
وان سرانجام ناامید شدن
گه سیاه و گهی سپید شدن
گه سیاه وگهی سپید شدن: سرگذشت نابهنجار
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 554 )
وان سرانجام ناامید شدن
گه سیاه و گهی سپید شدن
گه سیاه وگهی سپید شدن: سرگذشت نابهنجار
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 554 )
- کفن از قیر پوشیدن ؛ کنایه از سیاه و تیره گشتن :
جیش چرخ از نور پوشیده سلاح
فوج خاک از قیر پوشیده کفن.
ناصرخسرو.
جیش چرخ از نور پوشیده سلاح
فوج خاک از قیر پوشیده کفن.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: