مترادف گمانه : ظن، مظنه، احتمال
گمانه
مترادف گمانه : ظن، مظنه، احتمال
فارسی به انگلیسی
sounding - line, divining rod
bore, borehole, hypothesis
فارسی به عربی
ثقب
مترادف و متضاد
احتمال
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر
ظن، مظنه
۱. ظن، مظنه
۲. احتمال
فرهنگ فارسی
گمان، حدس، وبه معنی چاه یانقبی که مقنی پیش ازکندن قنات درمحلی که گمان آب می بردحفرمیکند
( اسم ) چاه اولی که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار است و در چه عمقی است کنند چاهی که برای آزمایش قنات حفر کنند .
مسبار . آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند .
( اسم ) چاه اولی که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار است و در چه عمقی است کنند چاهی که برای آزمایش قنات حفر کنند .
مسبار . آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند .
فرهنگ معین
(گُ نَ یا نِ ) (اِ. ) ۱ - گمان ، حدس . ۲ - چاه با نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب می رود حفر می کند.
لغت نامه دهخدا
گمانه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گمان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) :
تو دل را بجز شادمانه مدار
روان را به بد در گمانه مدار.
آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه.
حکیمان بسی کرده اند این گمانه.
نباید که فردا گمانه بری
که من بودم آگه ازاین داوری.
گمانه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) چاه اولی را گویند که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار دور است میکنند. ( برهان )( جهانگیری ) ( آنندراج ). نخستین چاه کاریز که به جهت دانستن آب که چه مقدار است و چه مقدار دور است میکنند و به عربی حفیر گویند. ( فرهنگ رشیدی ) :
چنانکه چشمه پدید آورد گمانه ز سنگ
دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
بجز فیض دریا نبودی گمانه.
در بادیه فکر فروبرد گمانه.
- گمانه کردن ؛ چاه کندن :
غور ایام را نیابد چرخ
گر جز از رای تو گمانه کند.
مسعودسعد ( دیوان چ رشیدیاسمی ص 538 ).
|| وزن کردن و اندازه گرفتن :
حلم ترا گمانه همی کرد ناگهان
بگسست هر دو پله میزان روزگار.
گمانه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مسبار.آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند. ( فرهنگستان ).
تو دل را بجز شادمانه مدار
روان را به بد در گمانه مدار.
فردوسی.
فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه.
خسروی.
گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه.
ناصرخسرو.
- گمانه بردن ؛ خیال کردن. تصور کردن : نباید که فردا گمانه بری
که من بودم آگه ازاین داوری.
فردوسی.
گمانه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) چاه اولی را گویند که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار دور است میکنند. ( برهان )( جهانگیری ) ( آنندراج ). نخستین چاه کاریز که به جهت دانستن آب که چه مقدار است و چه مقدار دور است میکنند و به عربی حفیر گویند. ( فرهنگ رشیدی ) :
چنانکه چشمه پدید آورد گمانه ز سنگ
دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
دقیقی.
فلک گر عطای تو کردی بجز فیض دریا نبودی گمانه.
سیف اسفرنگ ( از جهانگیری ).
ای بس که دلم در طلب چشمه نوشَت در بادیه فکر فروبرد گمانه.
ابن یمین ( دیوان چ باستانی راد ص 288 ).
- گمانه زدن ؛ کندن چاه تا پیدا آید که زمین آب ده است یا نه. ( یادداشت مؤلف ).- گمانه کردن ؛ چاه کندن :
غور ایام را نیابد چرخ
گر جز از رای تو گمانه کند.
مسعودسعد ( دیوان چ رشیدیاسمی ص 538 ).
|| وزن کردن و اندازه گرفتن :
حلم ترا گمانه همی کرد ناگهان
بگسست هر دو پله میزان روزگار.
انوری ( دیوان چ نفیسی ص 150 ).
|| کاریزکن. ( صحاح الفرس ). چاهجوی و چاه کن. ( برهان ).گمانه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مسبار.آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند. ( فرهنگستان ).
گمانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) چاه اولی را گویند که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار دور است میکنند. (برهان )(جهانگیری ) (آنندراج ). نخستین چاه کاریز که به جهت دانستن آب که چه مقدار است و چه مقدار دور است میکنند و به عربی حفیر گویند. (فرهنگ رشیدی ) :
چنانکه چشمه پدید آورد گمانه ز سنگ
دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
فلک گر عطای تو کردی
بجز فیض دریا نبودی گمانه .
ای بس که دلم در طلب چشمه ٔ نوشَت
در بادیه ٔ فکر فروبرد گمانه .
- گمانه زدن ؛ کندن چاه تا پیدا آید که زمین آب ده است یا نه . (یادداشت مؤلف ).
- گمانه کردن ؛ چاه کندن :
غور ایام را نیابد چرخ
گر جز از رای تو گمانه کند.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 538).
|| وزن کردن و اندازه گرفتن :
حلم ترا گمانه همی کرد ناگهان
بگسست هر دو پله ٔ میزان روزگار.
|| کاریزکن . (صحاح الفرس ). چاهجوی و چاه کن . (برهان ).
چنانکه چشمه پدید آورد گمانه ز سنگ
دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
دقیقی .
فلک گر عطای تو کردی
بجز فیض دریا نبودی گمانه .
سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).
ای بس که دلم در طلب چشمه ٔ نوشَت
در بادیه ٔ فکر فروبرد گمانه .
ابن یمین (دیوان چ باستانی راد ص 288).
- گمانه زدن ؛ کندن چاه تا پیدا آید که زمین آب ده است یا نه . (یادداشت مؤلف ).
- گمانه کردن ؛ چاه کندن :
غور ایام را نیابد چرخ
گر جز از رای تو گمانه کند.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 538).
|| وزن کردن و اندازه گرفتن :
حلم ترا گمانه همی کرد ناگهان
بگسست هر دو پله ٔ میزان روزگار.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 150).
|| کاریزکن . (صحاح الفرس ). چاهجوی و چاه کن . (برهان ).
گمانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) گمان . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) :
تو دل را بجز شادمانه مدار
روان را به بد در گمانه مدار.
فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم
آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه .
گمان کسی را وفا ناید از وی
حکیمان بسی کرده اند این گمانه .
- گمانه بردن ؛ خیال کردن . تصور کردن :
نباید که فردا گمانه بری
که من بودم آگه ازاین داوری .
تو دل را بجز شادمانه مدار
روان را به بد در گمانه مدار.
فردوسی .
فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم
آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه .
خسروی .
گمان کسی را وفا ناید از وی
حکیمان بسی کرده اند این گمانه .
ناصرخسرو.
- گمانه بردن ؛ خیال کردن . تصور کردن :
نباید که فردا گمانه بری
که من بودم آگه ازاین داوری .
فردوسی .
گمانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) مسبار.آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند. (فرهنگستان ).
فرهنگ عمید
۱. چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند.
۲. [قدیمی، مجاز] گمان، حدس.
* گمانه بردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز]
۱. گمان بردن، ظن بردن.
۲. تصور کردن.
* گمانه زدن: (مصدر لازم ) کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب.
* گمانه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] گمان کردن، پنداشتن.
۲. [قدیمی، مجاز] گمان، حدس.
* گمانه بردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز]
۱. گمان بردن، ظن بردن.
۲. تصور کردن.
* گمانه زدن: (مصدر لازم ) کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب.
* گمانه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] گمان کردن، پنداشتن.
۱. چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند.
۲. [قدیمی، مجاز] گمان؛ حدس.
〈 گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. گمان بردن؛ ظن بردن.
۲. تصور کردن.
〈 گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب.
〈 گمانه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] گمان کردن؛ پنداشتن.
دانشنامه عمومی
گمانه یا ستاد مبارزه با چرندیات یک مجلهفیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی است که به بررسی اخبار کذب و شایعات منتشر شده در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی می پردازد.
گمانه، وبسایت ستاد مبارزه با چرندیات
معرفی سایت گمانه در برنامه «کلیک» بی بی سی فارسی (دقیقه ۲۶:۲۵)
معرفی ستاد مبارزه با چرندیات در دویچه وله فارسی
هدف ما ترویج اندیشیدن و جستن و مبارزه با ساده لوحی است.ما با نژادپرستی مخالفیم! هرگونه و هرجا که باشد!ما با هرچیزی که مخالف منش انسان متمدن و در تضاد با حقوق بشر باشد مخالفیم!
گشودن وبگاه گمانه و ایجاد ستاد مبارزه با شایعات در شبکه های اجتماعی واکنشی بود در جهت جلوگیری از انتشار اخبار کذب و شایعات در فضای وب و شبکه های اجتماعی و تمیز دادن اینکه کدام یک از اخبار و اطلاعات حقیقی است و کدام کذب.
«ستاد مبارزه با چرندیات» وبگاهی با نام «گمانه» دارد که بخشی از تلاش برای شفافیت و مبارزه با شایعات در فضای شبکه های اجتماعی است. گردانندگان شعاری هم برای خود انتخاب کرده اند: «مغز انسان قدرت تجزیه و تحلیل دارد، از این قابلیت استفاده کنیم.» به گفته دویچه وله فارسی هدف اصلی این وبگاه مقابله با رواج شایعه و دروغ در فضای وب فارسی است.
گمانه، وبسایت ستاد مبارزه با چرندیات
معرفی سایت گمانه در برنامه «کلیک» بی بی سی فارسی (دقیقه ۲۶:۲۵)
معرفی ستاد مبارزه با چرندیات در دویچه وله فارسی
هدف ما ترویج اندیشیدن و جستن و مبارزه با ساده لوحی است.ما با نژادپرستی مخالفیم! هرگونه و هرجا که باشد!ما با هرچیزی که مخالف منش انسان متمدن و در تضاد با حقوق بشر باشد مخالفیم!
گشودن وبگاه گمانه و ایجاد ستاد مبارزه با شایعات در شبکه های اجتماعی واکنشی بود در جهت جلوگیری از انتشار اخبار کذب و شایعات در فضای وب و شبکه های اجتماعی و تمیز دادن اینکه کدام یک از اخبار و اطلاعات حقیقی است و کدام کذب.
«ستاد مبارزه با چرندیات» وبگاهی با نام «گمانه» دارد که بخشی از تلاش برای شفافیت و مبارزه با شایعات در فضای شبکه های اجتماعی است. گردانندگان شعاری هم برای خود انتخاب کرده اند: «مغز انسان قدرت تجزیه و تحلیل دارد، از این قابلیت استفاده کنیم.» به گفته دویچه وله فارسی هدف اصلی این وبگاه مقابله با رواج شایعه و دروغ در فضای وب فارسی است.
wiki: گمانه
(گُ/گَ نِ/نَ) حدس، ظن.
فرهنگستان زبان و ادب
{sonde, probe} [علوم جَوّ] ابزاری که برای گُمانه زنی به کار می رود
* مصوب فرهنگستان اول
{sondage, sounding} [باستان شناسی] گودی عمیق و اغلب کوچک تر از تاشه که برای بررسی لایه نگاری یک محوطۀ باستانی حفر می شود
{sondage, sounding} [باستان شناسی] گودی عمیق و اغلب کوچک تر از تاشه که برای بررسی لایه نگاری یک محوطۀ باستانی حفر می شود
واژه نامه بختیاریکا
پیش پِی
پیشنهاد کاربران
واژه برابر پارسی، برای واژه"Theory" و "Hypothesis" در زبان انگلیسی، و واژه "فرضیه" در زبان عربی - - - - HosAta
البته خانم رها، واژه theory و hypothesis با هم می فَرقه.
کلمات دیگر: