مترادف کاشته : کشت، کشته، مزروع، غرس، نشانده
کاشته
مترادف کاشته : کشت، کشته، مزروع، غرس، نشانده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
۱. کشت، کشته، مزروع
۲. غرس، نشانده
فرهنگ فارسی
( اسم ) زراعت شده فلاحت شده مزروع .
فرهنگ معین
(تِ ) (ص مف . ) زراعت شده ، نشانده .
لغت نامه دهخدا
کاشته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) زراعت شده. ( ناظم الاطباء ). مزروع. مُزدَرَع. کشته. مغروس. مغروسه. نشانده. || زحمت کشیده. ( ناظم الاطباء ). || افراخته. رجوع به افراخته شود. || ( اِ ) تخم و بذر. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. درختی که بر زمین نشانده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.
کلمات دیگر: