کلمه جو
صفحه اصلی

قذر


مترادف قذر : پلشت، پلید، چرک، غایط، کثیف، پنتی، شلخته، لچر

متضاد قذر : نظیف

عربی به فارسی

چرکين , چرک , کثيف , زشت , کثيف کردن , پليد , کرم خورده , کرمو , شلخته , ناپاک , نجس , غير سالم , الوده


مترادف و متضاد

۱. پلشت، پلید، چرک، غایط، کثیف
۲. پنتی، شلخته، لچر ≠ نظیف


فرهنگ فارسی

چرک، پلیدی، غایط، پلید، پلشت، چرکین، ضدنظیف
( صفت ) پلید چرکین مقابل نظیف .
پلید یا پلید گردیدن

فرهنگ معین

(قَ ذَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پلید گردیدن . ۲ - (اِمص . ) پلیدی . ۳ - (اِ. ) چرک . ۴ - غایط . ج . اقذار.
(قَ ذِ ) [ ع . ] (ص . ) پلید، چرکین .

(قَ ذَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پلید گردیدن . 2 - (اِمص .) پلیدی . 3 - (اِ.) چرک . 4 - غایط . ج . اقذار.


(قَ ذِ) [ ع . ] (ص .) پلید، چرکین .


لغت نامه دهخدا

قذر. [ ق َ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قَذِر. قَذُر. قَذَر. (منتهی الارب ). || (مص ) پلید بودن . (اقرب الموارد). پلید شمردن . || کراهت داشتن . (منتهی الارب ).


قذر. [ ق َ ] ( ع ص ) پلید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قَذِر. قَذُر. قَذَر. ( منتهی الارب ). || ( مص ) پلید بودن. ( اقرب الموارد ). پلید شمردن. || کراهت داشتن. ( منتهی الارب ).

قذر. [ ق َ ذِ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.

قذر. [ ق َ ذُ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.

قذر. [ ق َ ذَ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود. || ( مص ) پلید گردیدن. || ( اِمص ) پلیدی. ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.

قذر. [ ق َ ذَ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود. || (مص ) پلید گردیدن . || (اِمص ) پلیدی . (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.


قذر. [ ق َ ذِ ] (ع ص ) پلید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.


فرهنگ عمید

پلید، پلشت، چرکین.

پیشنهاد کاربران

چرکین، کثیف


کلمات دیگر: