مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد
گردنا
مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد
فارسی به انگلیسی
circula, [anat.] patella
مترادف و متضاد
تدویر، گردی
پیرامون، گرداگرد
۱. تدویر، گردی
۲. پیرامون، گرداگرد
فرهنگ فارسی
هرچیزگردنده که دورخودبچرخد، سیخ کباب، تکه گوشت که آنرابسیخ بکشندوروی آتش بگردانند، گردناج هم گفته شده
۱ - گردی تدویر . ۲ - ( اسم ) کاس. زانو رضفه : در سر زانو که بندگاه ران است یا ساق یک پاره استخوان است آنرا رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند . ۳ - پیرامون گرداگرد
۱ - گردی تدویر . ۲ - ( اسم ) کاس. زانو رضفه : در سر زانو که بندگاه ران است یا ساق یک پاره استخوان است آنرا رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند . ۳ - پیرامون گرداگرد
فرهنگ معین
(گَ دَ ) (اِ. ) ۱ - سیخ کباب . ۲ - گوشة عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز گوک شود. ۳ - چوب چرخ چاه که گرد و طناب دلو را به آن پیچند و از آن گشایند ، ~ی چرخ (کن . ) آسمان .
(گِ ) ۱ - (حامص . ) گردی . ۲ - (اِمر. ) کاسة زانو. ۳ - پیرامون ، گرداگرد.
(گِ ) ۱ - (حامص . ) گردی . ۲ - (اِمر. ) کاسة زانو. ۳ - پیرامون ، گرداگرد.
(گَ دَ) (اِ.) 1 - سیخ کباب . 2 - گوشة عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز گوک شود. 3 - چوب چرخ چاه که گرد و طناب دلو را به آن پیچند و از آن گشایند ؛ ~ی چرخ (کن .) آسمان .
(گِ) 1 - (حامص .) گردی . 2 - (اِمر.) کاسة زانو. 3 - پیرامون ، گرداگرد.
لغت نامه دهخدا
گردنا. [ گ َ دَ ] ( اِ ) مطلق سیخ اعم از سیخ چوبی و آهنی که بدان کباب کنند یا نان را از تنور برآرند. ( برهان ) :
گر دشمنت ز ترس برآرد چو مرغ پر
آخر چو مرغ گردد گردان به گردنا.
مردم چو مرغ و باد مخالف چو گردنا.
دشمن چو مرغ گردان در گرد گردنا.
دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی
به حاصل مرغ وار او را به آتش گردنا یابی.
شاخ امرود گویی و امرود
دسته و گردنای طنبور است.
بربط ناهید را بشکسته قهرش گردنا.
گردن خود بی رسن هرگز نبیند گردنا.
اگر فکرت کند مرد مفکر
همان هیات که از امرود و شاخش
بخاطر آید آیدشان بخاطر.
گر دشمنت ز ترس برآرد چو مرغ پر
آخر چو مرغ گردد گردان به گردنا.
مسعودسعد.
ریگ اندرو چو آتش و گرد اندرو چو دودمردم چو مرغ و باد مخالف چو گردنا.
امیرمعزی.
آتش سنان نیزه چون گردنای اوست دشمن چو مرغ گردان در گرد گردنا.
سوزنی.
|| کبابی که اول گوشت آن را در آب جوشانند و بعد از آن ادویه حاره بر آن پاشند و بر سیخ کشیده کباب کنند و معرب آن کردناج. ( برهان ). مرغی یا چیز دیگر که آن را بر آتش گردانند تا بریان شود. ( صحاح الفرس ). مرغی بود که با پر بریان کنند. ( فرهنگ اسدی ) : دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی
به حاصل مرغ وار او را به آتش گردنا یابی.
کسائی.
|| گوشه عود، رباب و امثال آن که تار بر آن بندند و بگردانند تا ساز آهنگ شود. ( برهان ). گردانک رباب. ( آنندراج ) :شاخ امرود گویی و امرود
دسته و گردنای طنبور است.
ابوالفرج رونی.
حربه بهرام بشکسته ز لطفش قبضه گاه بربط ناهید را بشکسته قهرش گردنا.
سنایی.
در جهان بیغم نبینی دل که ازدست رباب گردن خود بی رسن هرگز نبیند گردنا.
شمس فخری.
ز شکل گردنای و صورت عوداگر فکرت کند مرد مفکر
همان هیات که از امرود و شاخش
بخاطر آید آیدشان بخاطر.
( از تاج المآثر ).
|| بادبر هم آمده و آن چوبی باشد مخروطی که طفلان ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین به چرخ درآید. ( برهان ). گیلکی گردلو ( به همین معنی ). ( از حاشیه برهان چ معین ). چوبی مدور چون گوی که یک سرش باریک باشد و اطفال ریسمان در آن پیچند و بر زمین کشند و سر باریک آن بر زمین آید و گردان شود و به عربی دَوّامَه گویند. ( آنندراج ). || آلتی که از چوب سازند و به دست اطفال دهند تا بدان راه رفتن آموزند. ( برهان ). روروک. و رجوع به گردنای شود. || گل سرخ. ( برهان ). و رجوع به گردنای شود. || آینه زانو. کنده زانو، کاسه زانو. زانو که به عربی رضفه خوانند. ( برهان ): و بر سر زانو که بندگاه ران است یاساق یک پاره استخوان است آن را رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || پیرامون چیزی که خراسانیان گردوا گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو بدان پیچند و از آن گشایند: الصریف ؛ جرست گردنای بکره چاه. ( تاج المصادر بیهقی ). بکره بزبان پارسی گردنا باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).فرهنگ عمید
۱. هر چیز گردنده که دور خود بچرخد.
۲. سیخ کباب.
۳. تکۀ گوشت که آن را به سیخ بکشند و روی آتش بگردانند.
۲. سیخ کباب.
۳. تکۀ گوشت که آن را به سیخ بکشند و روی آتش بگردانند.
کلمات دیگر: