مترادف لوک : ابل، اشتر، جمل، پویچه، عشقه، عاجز، ناتوان
لوک
مترادف لوک : ابل، اشتر، جمل، پویچه، عشقه، عاجز، ناتوان
فارسی به انگلیسی
male camel
paralysis, paralytic
مترادف و متضاد
ابل، اشتر، جمل
پویچه، عشقه
عاجز، ناتوان
۱. ابل، اشتر، جمل
۲. پویچه، عشقه
۳. عاجز، ناتوان
فرهنگ فارسی
شترقوی هیکل وبارکش
( اسم ) عشقه .
لوقا نام یکی از مولفین اناجیل اربعه مولد انطاکیه .
فرهنگ معین
(اِ. ) نوعی شتر کم موی بارکش .
(اِ.) آن که روی زانو و کف دست راه رود.
(اِ.) نوعی شتر کم موی بارکش .
لغت نامه دهخدا
لوک . (اِخ ) لوقا. نام یکی از مؤلفین اناجیل اربعه مولد انطاکیه . وفات حدود سال 70 م . ذکران وی 18 اکتبر. و رجوع به لوقا شود.
لوک . (سانسکریت ، اِ) المجمع و المحفل یسمی لوک . ج ، لوکات . رجوع به ماللهند بیرونی ص 29، 85، 114، 155، 166 و 331 شود.
لوک . [ ل َ ] (ع مص ) خائیدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (بحر الجواهر). نرم نرم خائیدن . || خائیدن اسب لگام را. || در پوستین مردم افتادن . یقال : هو یلوک اعراضهم ؛ ای یقع فیهم . (منتهی الارب ).
ز آسمان هنر درآمدجم
بازشد لوک و لنگ دیو رجیم.
در چنین سمج کور گشته و کر.
هر بلندی که لنگ و لوک شده ست
از پس و پیش آن قبول و دبور.
لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او می غیژ و او را می طلب.
در این خرابه من آن بی زبان بی نانم
که بخش خویش بهر مست لنگ و لوک آرم
گشوده ام به سخا این دو دست کوته پوچ
که چرخ را خود از این رشک در خدوک آرم.
روی همچو لوکان سر اندر هوا
کف از لب فشانان بگو تا کجا.
در قافله نیز اشتر لوک دبو
آن اشتر لوک و اسب گروک منم
این در به امید میزنم بوک دبو.
که بختی لوک گردد چون گذر باشد به پلوانش.
که بختی لوک گردد چون گذر باشد به پلوانش.
ما در این ره همه را قافله سالار سلوک.
فرهنگ عمید
۲. کسی که دستش معیوب باشد، شَل: لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب / سوی او می غیژ و او را می طلب (مولوی: ۳۷۳ ).
۳. آن که روی زانو و کف دست راه برود
= لوک ولنگ: آن که دست و پایش معیوب باشد.
= عشقه.
ضخیم.
نوعی شتر قوی هیکل و بارکش.
نوعی شتر قویهیکل و بارکش.
۱. حقیر؛ زبون؛ عاجز.
۲. کسی که دستش معیوب باشد؛ شَل: ◻︎ لنگ و لوک و چفتهشکل و بیادب / سوی او میغیژ و او را میطلب (مولوی: ۳۷۳).
۳. آنکه روی زانو و کف دست راه برود
= لوکولنگ: آنکه دست و پایش معیوب باشد.
عشقه.#NAME?
ضخیم.
دانشنامه عمومی
این شرکت که در سال ۱۹۵۱ تاسیس شده لوازم ورزشی همچون دوچرخه، لوازم اسکی و پوشاک تولید میکند.
پشته ای از علف
گویش مازنی
۱نوعی حرکت اسب ۲گوسفند سیاه و سفید ۳کبک ۴سوراخ
شتر کم مو
گویش بختیاری
شتر جلوى کاروان.
واژه نامه بختیاریکا
( لَوَک ) ملس؛ مزه نه تلخ و نه شیرین