کلمه جو
صفحه اصلی

کژ


مترادف کژ : اریب، خمیده، کج، مایل، ناراست، کژراه، منحرف، ابریشم، غژ

متضاد کژ : راست، مستقیم

فارسی به انگلیسی

crooked, curved, inclined, ill, wrong, unjust, dishonest, perverted, in a crooked manner, in a tilted or oblique position


bent, circuitous, crooked, diagonal, silk, cockeyed

bent, circuitous, crooked, diagonal, silk


مترادف و متضاد

اریب، خمیده، کج، مایل، ناراست ≠ راست، مستقیم


کژراه، منحرف


ابریشم، غژ


floss (اسم)
کژ، ابریشم خام، نخاله ابریشم

۱. اریب، خمیده، کج، مایل، ناراست
۲. کژراه، منحرف
۳. ابریشم، غژ ≠ راست، مستقیم


فرهنگ فارسی

خم، خمیده، اریب، نقیض راست، کج هم گفته شده، ابریشم خام نتابیده، کج هم گفته شده
( اسم ) ابریشم کم بها : کژ آکند .
بیخ درخت باشد .

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) ۱ - نادرست ، کج . ۲ - ابریشم کم قیمت .

لغت نامه دهخدا

کژ. [ ک َ ] ( ص ) به معنی کج است که نقیض راست باشد. ( برهان ) نقیض راست و کج مبدل این است. ( آنندراج ). خمیده.منحنی. ناراست. پیچیده. ( ناظم الاطباء ) :
آن یکی می گفت دنبالش کژ است
و آن یکی میگفت پشتش کژمژ است.
مولوی.
|| منحرف. ناراست. مقابل راست. ( فرهنگ فارسی معین ) : نهالی که کژ رسته باشد اگر در تقویم او زیادت تکلفی و تکلیفی رود بشکند. ( سندبادنامه از حاشیه برهان چ معین ).
باد بر تخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت باد کژ مغژ
باد هم گفت ای سیلمان کژمرو
ور روی کژ از کژم خشمین مشو.
مولوی.
|| ناراستی. کژی :
در کژ من مکن به عیب نگاه
تو ز من راه راست رفتن خواه.
سنائی.
ور روی کژ از کژم خشمین مشو.
مولوی.
- کژ و راست ؛ استقامت و انحراف. کژی و راستی :
چو ظاهر بعفت بیاراستم
تصرف مکن در کژ و راستم.
سعدی ( بوستان ).

کژ. [ ک َ ] ( اِ ) قسمی از ابریشم فرومایه و کم قیمت بود که به عربی قز گویند و بعضی گفته اند که قز معرب کز است. ( برهان ). ابریشم فرومایه است که قز معرب آن است. ( آنندراج ). ابریشم درشت فرومایه کم قیمت. ( ناظم الاطباء ). کج. غژ. قز. ( حاشیه برهان چ معین ).

کژ. [ ک ُ ] ( اِ )بیخ درخت باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

کژ. [ ک َ ] (اِ) قسمی از ابریشم فرومایه و کم قیمت بود که به عربی قز گویند و بعضی گفته اند که قز معرب کز است . (برهان ). ابریشم فرومایه است که قز معرب آن است . (آنندراج ). ابریشم درشت فرومایه ٔ کم قیمت . (ناظم الاطباء). کج . غژ. قز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).


کژ. [ ک َ ] (ص ) به معنی کج است که نقیض راست باشد. (برهان ) نقیض راست و کج مبدل این است . (آنندراج ). خمیده .منحنی . ناراست . پیچیده . (ناظم الاطباء) :
آن یکی می گفت دنبالش کژ است
و آن یکی میگفت پشتش کژمژ است .

مولوی .


|| منحرف . ناراست . مقابل راست . (فرهنگ فارسی معین ) : نهالی که کژ رسته باشد اگر در تقویم او زیادت تکلفی و تکلیفی رود بشکند. (سندبادنامه از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
باد بر تخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت باد کژ مغژ
باد هم گفت ای سیلمان کژمرو
ور روی کژ از کژم خشمین مشو.

مولوی .


|| ناراستی . کژی :
در کژ من مکن به عیب نگاه
تو ز من راه راست رفتن خواه .

سنائی .


ور روی کژ از کژم خشمین مشو.

مولوی .


- کژ و راست ؛ استقامت و انحراف . کژی و راستی :
چو ظاهر بعفت بیاراستم
تصرف مکن در کژ و راستم .

سعدی (بوستان ).



کژ. [ ک ُ ] (اِ)بیخ درخت باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

کج١#NAME?


کج٢#NAME?


=کج١
= کج٢

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی

خم کردن . کج شدن.

ایی چو کژه::این چوب کج است

کژاکژ آره به ره::کجاکج راه می رود. *کسی که می لنگد

Kaj

الهی فضل خود را یار ما کن ز رحمت یک نظر در کار موکن تدایا در زبان من صواب آر دعای بنده ی خود مستجاب آر مرا در حضرت خود کامران دار ز کژ گفتن زبانم در امان دار


کلمات دیگر: