کج طبع.[ ک َ طَ ] ( ص مرکب ) کج مزاج. ( آنندراج ). کج سرشت. کج نهاد. بد سلیقه. زشت پسند. ( ناظم الاطباء ) :
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست ترا کج طبع جانوری.
سعدی.
بیکار بهیمه ای و کج طبع کسی
کو فرق میان زشت و زیبا نکند.
سعدی.
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
بشرط آنکه ننمایی بکج طبعان دل کورش.
حافظ.
|| عنود. ستیزنده. ( ناظم الاطباء ).