کلمه جو
صفحه اصلی

قبال


مترادف قبال : ازاء، برابر، جلو، روبرو، مقابل

برابر پارسی : برابر

فارسی به انگلیسی

front, face

مترادف و متضاد

۱. ازاء، برابر
۲. جلو، روبرو، مقابل


face (اسم)
نما، منظر، سطح، صورت، رخ، لقاء، قیافه، چهره، رو، وجه، قبال، رخسار

ازاء، برابر


جلو، روبرو، مقابل


فرهنگ فارسی

مقابل، برابر
برابر حذائ . یا در قبال . در برابر .
کوه بلندی است در بادیه در سرزمین بنی عامر .

فرهنگ معین

(ق ) [ ع . ] (حراِض . ) مقابل ، برابر.

لغت نامه دهخدا

قبال . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) کوه بلندی است در بادیه ، درسرزمین بنی عامر. ابن جنی آن را بفتح قاف روایت کرده و گوید: این کوه نزدیک دومةالجندل است :
فوحش نجد منه فی بلبال
یخفن فی سلمی و فی قبال .

متنبی .


یجتزن اودیةالنصیع جوازعاً
أجواز عین ابا فنعف قبال .

کثیر (معجم البلدان ).



قبال. [ ق ِ ]( ع اِ ) قبال النعل ؛ دوال پیش کفش که میان انگشتان باشد. ( ناظم الاطباء ). دوالی که بر طول نعلین دوزند و آن دو تا باشد و شراک دوالی که بر عرض دوزند. ( فرهنگ نظام ). || قصیری قبال ؛ نام ماری است خبیث.( ناظم الاطباء ). || مقابل. برابر. حذاء.
- در قبال آن ؛ در برابر آن.

قبال. [ ق ِ / ق َ ] ( اِخ ) کوه بلندی است در بادیه ، درسرزمین بنی عامر. ابن جنی آن را بفتح قاف روایت کرده و گوید: این کوه نزدیک دومةالجندل است :
فوحش نجد منه فی بلبال
یخفن فی سلمی و فی قبال.
متنبی.
یجتزن اودیةالنصیع جوازعاً
أجواز عین ابا فنعف قبال.
کثیر ( معجم البلدان ).

قبال . [ ق ِ ](ع اِ) قبال النعل ؛ دوال پیش کفش که میان انگشتان باشد. (ناظم الاطباء). دوالی که بر طول نعلین دوزند و آن دو تا باشد و شراک دوالی که بر عرض دوزند. (فرهنگ نظام ). || قصیری قبال ؛ نام ماری است خبیث .(ناظم الاطباء). || مقابل . برابر. حذاء.
- در قبال آن ؛ در برابر آن .


فرهنگ عمید

مقابل، برابر.

جدول کلمات

ازا

پیشنهاد کاربران

ازا، برابر، جلو، روبرو، مقابل


کلمات دیگر: