مترادف مانند کردن : تشبیه کردن
مانند کردن
مترادف مانند کردن : تشبیه کردن
مترادف و متضاد
برابر شدن با، مساوی کردن، مانند کردن
مانند کردن، شبیه کردن، شبیه شدن
۱. تشبیه کردن
۲. شبیه کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) شبیه ساختن تشبیه .
تشبیه کردن
تشبیه کردن
لغت نامه دهخدا
مانند کردن. [ ن َن ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تشبیه. ( دهار ) ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن ). تشبیه کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : حجاج او را گفت با یزیدبن معاویه بیعت نکردی و خود را به حسین علی و عبداﷲبن عمر مانند کردی. ( بلعمی ).
دست رادش را به دریا کی توان مانند کرد
که همی دریا به پیش دست او فرغر شود.
بازنشناسد گوینده بهی از بتری.
دل او را نتوان کردن مانند به یم.
به چه مانند کنم در همه آفاق ترا
کانچه در وهم من آید تو از آن خوبتری.
دست رادش را به دریا کی توان مانند کرد
که همی دریا به پیش دست او فرغر شود.
فرخی.
هرکه او را به تو مانند کند هیچکس است بازنشناسد گوینده بهی از بتری.
فرخی.
کف او را نتوان کردن مانند به ابردل او را نتوان کردن مانند به یم.
فرخی.
پس من دنیا را بدان چاه پرآفت و مخافت مانند کردم. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 57 ). اژدها را به مرجعی مانند کردم که به هیچ تأویل از آن چاره نتوان کرد. ( کلیله و دمنه ). علما پادشاه را با کوه مانند کنند. ( کلیله و دمنه ).به چه مانند کنم در همه آفاق ترا
کانچه در وهم من آید تو از آن خوبتری.
سعدی.
کلمات دیگر: