کلمه جو
صفحه اصلی

قتیل


مترادف قتیل : کشته، مقتول

متضاد قتیل : قاتل

مترادف و متضاد

کشته، مقتول ≠ قاتل


فرهنگ فارسی

مقتول، کشته شده
( صفت ) کشته مقتول جمع : قتلی .
از اعلام است

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص . ) کشته .

لغت نامه دهخدا

قتیل. [ ق َ ] ( ع ص ) کشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). مذکر و مؤنث دروی یکسان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
سرانگشتان صاحبدل فریبش
نه در حنّاکه در خون قتیل است.
سعدی.
و گر هلاک منت درخور است باکی نیست
قتیل عشق شهید است و قاتلش غازی.
سعدی.
ج ، قَتلی ̍. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): و اگر با آن مراءة ذکر نشود گوئی هذه قتیلة فلان ( و تاء تأنیث به آخر قتیل اضافه میشود ) و مررت بقتیلة، زیرا صفت قتیل در این مواردبه جای اسم نشسته است. ( از منتهی الارب ).

قتیل. [ ق َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).

قتیل . [ ق َ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).


قتیل . [ ق َ ] (ع ص ) کشته . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). مذکر و مؤنث دروی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
سرانگشتان صاحبدل فریبش
نه در حنّاکه در خون قتیل است .

سعدی .


و گر هلاک منت درخور است باکی نیست
قتیل عشق شهید است و قاتلش غازی .

سعدی .


ج ، قَتلی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ): و اگر با آن مراءة ذکر نشود گوئی هذه قتیلة فلان (و تاء تأنیث به آخر قتیل اضافه میشود) و مررت بقتیلة، زیرا صفت قتیل در این مواردبه جای اسم نشسته است . (از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

مقتول، کشته شده.


کلمات دیگر: